کد مطلب:292447 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:126

حکایت پنجاه و چهارم: میرزا محمد استر آبادی

علامه ی مجلسی در بحار فرموده: گروهی از سیّد سند، میرزا محمّد استر آبادی به من خبر دادند كه گفت: شبی در اطراف بیت اللَّه الحرام مشغول طواف بودم، ناگهان جوان خوشرویی را دیدم كه مشغول طواف بود.

وقتی نزدیك من رسید دسته گل سرخی به من داد و آن وقت، فصل گل نبود. آنرا گرفتم و بوییدم و گفتم: ای سیّد من این از كجا است؟ فرمود: «از خرابات برای من آورده اند.» آنگاه از نظرم غایب شد و او را ندیدم.